سِما‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کـــــــ

با تو ما را خاک، بهتر از فلک / ای سِماک از تو منوّر تا سَمَک

سِما‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کـــــــ

با تو ما را خاک، بهتر از فلک / ای سِماک از تو منوّر تا سَمَک

سِما‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کـــــــ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ *
إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیَانِ عَنِ الْیَمِینِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِیدٌ *
مَا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ *
بنام خداوند بخشنده ی مهربان.
ما انسان را آفریدیم و وسوسه‏ های نفس او را می‏دانیم، و ما به او از رگ قلبش نزدیکتریم!
به خاطر بیاورید هنگامی که دو فرشته راست و چپ که ملازم انسان هستند اعمال او را دریافت می‏دارند.
هیچ سخنی را انسان تلفظ نمی‏کند مگر اینکه نزد آن فرشته ‏ای مراقب و آماده برای انجام ماموریت است.
«آیات 18-16 سوره ق»

۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۲ ثبت شده است

 

یا هو...

 

موسی رسید در حرمت آبرو گرفت / آمد ز حوض های حریمت وضو گرفت**

 

----------------------

+ میلاد رئوف ترین نور عالم امکان مبارک دل همه ی عاشقان!

----------------------

* عنوان بیتی از صغیر اصفهانی

** شعر از امیرحسین محمودپور

عتید ...
۲۶ شهریور ۹۲ ، ۱۰:۵۸

 

یا هو...

 

 

آخ که نمیدانی چقدر مزه میدهد تو ارباب باشی و ما، رعیت... تو سلطان باشی و ما، جیره خوار... تو شاه زاده باشی و ما، گدا...

تو که نمیدانی چه حالی دارد، اینکه یکی باشد که هوایت را خیلی داشته باشد. خیلی هم مهربان باشد، آنقدر که رأفتش عاشقت کند. عاشق نه! دیوانه ات کند... آنقدر که دلت پَر بکشد برای یک لحظه، فقط یک لحظه تنفس در هوای بهشتی حریمش... آنقدر که هربار که دعوت شدی، از همان ابتدا و تا لحظه ی مهیا شدن و بستن چمدان و همه ی مدت زمان سفر و تا لحظه ی دیدن گنبد طلا، توی دلت رخت بشورند و دلت تاپ و توپ کند و مثل گنجشکی کوچک درون سینه ات غوغا کند... آنقدر که حتی صدای ذوق کودکانه ات را همه بشنوند و هیچ هم خجالت نکشی...

هنوزم که هنوز است دلم میخواهد وقتی نقاره چی ها می نوازند سرم را تا جایی که میتوانم بالا بگیرم و میخکوب شوم بر روی سنگ فرشهای حرم... هنوزم که هنوز است دلم میخواهد همینطوری، الکی الکی، آب سقاخانه را در گلو بریزم حتی اگر تشنه نباشم!... هنوزم که هنوز است دلم بال بال میزند که پَر توی دست خادمینت، گونه هایم را قلقلک دهد... هنوزم که هنوز است دلم میخواهد دستانم را مثل بچه ها به حصار کشیده شده ی دور کبوتر هایت گره بزنم، هی برایشان دانه بپاشم و هی نگاهشان کنم...

و اصلا نمیدانی چقدر مزه میدهد ایرانی بودن، وقتی ولی نعمت و سالار تویی!

-------------------

+ تو که امام رضا جان نداری!

--------------------

* عنوان: بیتی از حضرت حافظ

عتید ...
۲۶ شهریور ۹۲ ، ۱۰:۵۱ ۲۱ نظر

 

یا هو...

 

هیچ چیز سر جای خودش نیست.

انگار یک جای کار می لنگد.

وقتی کم باشی، می شود این، می شوم این!...

نه که نباشی یا تو کم باشی،

کم داشته باشمت!

آری!

کم دارمت!...

---------------

+ دست از سر من برندار که این سر، درد میکند برای تو!...

عتید ...
۱۱ شهریور ۹۲ ، ۲۲:۲۳ ۲۳ نظر