یا هو...
قصّه ی پر غصّه ی قصّه گوی شبهای کودکیم به آخر رسید!...
ده شب پیش، مادربزرگ عزیزم عطرش را و یادش را برای همیشه در خانه مان پاشید و رفت تا خدا...
-------------------
+ عرض تسلیت به مهربان دوستی که سیاهپوش عموی بزرگوارشان هستند. و طلب غفران الهی از سوی رب و تمنای فاتحه ای دارم از شما مهربانان همیشه همراه!
++ تشکر ویژه از "غریب" نازنینی که همیشه بوی آشنا دارد برایم، بابت ابراز همدردی در سرای پر مهر مجازیشان. واژه هایتان، تک به تک تسکینند برای آلام دل بیقرارم!
+++ پدربزرگها و مادربزرگها چشم و چراغ خانه اند و مایه ی برکت. اگر خانه تان به گرمای وجودشان روشن است قدر بدانید! عمرشان با برکت...
++++ برای حال دلم دعا کنید و حلال کنید اگر این پست، باعث شد غبار غم بر دلهای نازنینتان بنشیند...