سِما‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کـــــــ

با تو ما را خاک، بهتر از فلک / ای سِماک از تو منوّر تا سَمَک

سِما‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کـــــــ

با تو ما را خاک، بهتر از فلک / ای سِماک از تو منوّر تا سَمَک

سِما‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کـــــــ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ *
إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیَانِ عَنِ الْیَمِینِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِیدٌ *
مَا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ *
بنام خداوند بخشنده ی مهربان.
ما انسان را آفریدیم و وسوسه‏ های نفس او را می‏دانیم، و ما به او از رگ قلبش نزدیکتریم!
به خاطر بیاورید هنگامی که دو فرشته راست و چپ که ملازم انسان هستند اعمال او را دریافت می‏دارند.
هیچ سخنی را انسان تلفظ نمی‏کند مگر اینکه نزد آن فرشته ‏ای مراقب و آماده برای انجام ماموریت است.
«آیات 18-16 سوره ق»

۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

 

یا هو...

 

دیده اید بچه ها را وقتی دستِ دوستشان یک خوراکی خوشمزه و لذیذ می بینند؟

دلشان میخواهد!... پا بر زمین میکوبند!... اصلآ همان وسط خیابان می نشینند و عین ابر بهار اشک میریزند!... بغض هم می کنند!...

آنوقت دست به دامان ولی شان می شوند...

خُب یک چیزهایی هست، آدم که می بیند، دلش خیلی میخواهد!...

مثلآ اینجا را که می بینی دلت میخواهد...

خُب خوشمزه است...

خُب بچه ام...

خُب بزرگ ما هم تویی!

--------------------

+ روزهای قشنگِ خدا مبارک دلتان!

++ سفرت بی خطر مسافر...

+++ زیارت عشق نصیبتان...

 

                                                                                                                                     اللّهم الرزقنا کربلا...

----------------------

شاعر عنوان: رحمان نوازانی

عتید ...
۲۳ خرداد ۹۲ ، ۰۱:۳۵ ۲۷ نظر

 

یا هو...

 

سکانس اول - میدان تجریش، بازارچه ی تجریش:

پسرکی ژولیده با تعدادی پاکت در دست، گوشه ای کز کرده بود. فالهایش روی دستش باد کرده بود! رَدِ نگاهش میرسید به انعکاس نور لامپ نمیدانم چند وات بر گوجه سبزهای بسته بندی شده ی سر بازارچه ی تجریش. توت فرنگی ها به پسرک زول زده بودند و زردآلوها آب از دهان خشکیده اش راه انداخته بودند.

شش دانگ حواسم به او بود و دهان نیمه باز و لبهای از عطش ترک برداشته اش که زن سیه جُرده ای برابرم ظاهر شد و گفت: شمع نمی خری؟ جوون؟ نذر موسی بن جعفر!

 

سکانس دوم - امامزاده صالح(علیه السلام):

امامزاده خیلی شلوغ بود! شهادت حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام) بود و همه آمده بودند برای عرض تسلیت. جمعیت در هم می لولیدند. هربار، مانند آهنربایی آن وسط حیاط مرا جذب خود میکنند!

رفتم پایین مزارش. مثل همیشه لبخند بر لب داشت! شهید رضایی نژاد... هر لحظه نگاه نافذ آرمیتا را تصور میکردم بر این لبخند مسخ کننده...

یکی یکی جلو میرفتم. نامیان گمنام!...

دستانم لمس میکرد سنگهای سیاه پرنور را...

رسیدم به استاد! شهید شهریاری... انگار در ذهنم محمّد نوری میخواند "سفر بخاطر وطن" نادر ابراهیمی را!...

ما برای آنکه ایران / گوهری تابان شود / خون دلها خورده ایم / خون دلها خورده ایم

ما برای آنکه ایران / خانه خوبان شود / رنج دوران برده ایم / رنج دوران برده ایم

-------------------

جناب رئیس جمهور آینده!

همه ی اینها هست و فقط اینها نیست...

 

   طراح: محمود بازار دار                                                            

عتید ...
۱۷ خرداد ۹۲ ، ۰۳:۰۴ ۲۲ نظر

 

یا هو...

 

آقایانی که ادعای دلسوزی میکنید!

هنوز آن لبخند ژکوندتان در کنار جک استراو وزیر خارجه وقت انگلیس و قبول تعلیق غنی سازی و خونی که به دل احمدی روشن ها کردید را یادمان نمی رود!

ادعای رعایت مساوات و عدالت میکنید و اتوبوسهایی از جنس بیت المال، هوادارانتان را از تهران تا قم، منتقل میکند؟!

راستی! عمق اقیانوس مقام از دریاچه ی خلیج فارس خیلی بیشتر است و هیجانش هم از سوار بودن بر جت اسکی بیشتر...

بجای اینکه منش شهدا را الگو قرار دهید، از ایشان بعنوان ابزاری استفاده میکنید برای رسیدنتان به پست و مقام و منصب، و سوابقتان را عَلَمی کرده و طوری مَن مَن هایتان را جار میزنید، که گویا فراموش کرده اید پیر جماران فرمودند: «ملاک، حال فعلی افراد است»!!!

و اصلآ گیریم که خادم این ملت بوده اید، آیا در بوق و کَرنا کردنش مغایر با اصل "خدمت رسانی بی منّت" نیست؟!

باز هم فریاد برآورید که عاشق خدمتید نه تشنه ی قدرت!

راستی! اصلاح طلبی یا فساد طلبی؟؟؟

 


                                        طراح:مرجانه رنجبر

---------------------

+ نمی توانیم بنشینیم و ببینیم که آقازاده هایی راست راست راه میروند و دهان باز کرده و گستاخی را به حد اعلای خود میرسانند و حتی در حد سطری از داستان و راستان پدرشان را هم نخورده اند! و ایکاش مویی از استاد بر تنت بود علی آقا!

++ هیهات! در بیت امام بوده باشی و فرزندش، و فراموش کنی آرمانهایش را و رهنمودهایش را؟!...

اینچنین انسانهای ملوّنی بسیارند. نمونه ی عینی اش را روز گذشته در یک میهمانی شاهد بودم. همان صاحب منصبی که روزی روزگاری بی اجازه ی امام آب نمی خورد!... همانی که سالها در جبهه ها، به عشق امامش حضور داشت!... خود را مرید امام میدانست... حتی خطبه ی عقدش را امام باید می خواند... و حال گوش به فرمان رهبرانی است که به مصابه ی گاوهای نُه من شیرده اند برای انقلاب!

و اصلآ هرچه پیشتر میروم و بیشتر می بینم و می شنوم، اصلح بودن کاندیدای مدنظرم بیشتر برایم محرز میشود. همینکه غرب بگوید غیرقابل نفوذ است یعنی همانی که مطابق است با آرمانهای روح الله!

 

عتید ...
۱۲ خرداد ۹۲ ، ۰۳:۲۸ ۱۸ نظر

 

یا هو...

 

یادم هست... همان روزها... پنج ساله بودم که رفت!

سال یکهزار و سیصد و شصت و هشت شمسی... روی دوش پدر... حسینیه ی جماران...

بچه بودم و هیچ هم نمیدانستم و نمی فهمیدم! اما بغض داشتم! آسمان هم...

از آن سال، سالها گذشته. اما سایه ی پدرانه ای هست هنوز...

اصلآ میدانی؟ جنس بعضی نگاهها انگار فرق میکند! و اصلآ انگار باید ببینی...

همان نگاهی که از لابلای هیاهوی سرها می قاپی اش!

 

پدر دلسوز ملت ایران!

          روزت از امروز تا همیشه مبارک!...

-----------------------

دیگر فرزندان:

رائح | -خط تیره- | نیلوفرانـه |خاطرات مشترک | ذهن نوشت | تهران - کربلانوشتار های یک انکولوژیست طلبه | کنج دنج | سندس در جستجوی حقیقت سرباز امام خامنه ای محمد رسول الله | پنج دیواری | خسوف همان ماه صورت کبود | عشق علیه السلام | هوران | حاصل وب گردی های من | دیر و دور | اللهم عجل لولیک الفرج  |  یک مشت خاک | زندگی زیباست اما شهادت زیباتر | پنجره باز | ذاهب | صبرا | جوانی در دست ساخت | مهاجر (فانوس) | مرد ِ باران | جنجال یک سکوت | سرپنجه های روح ِ یک معمار باشی | مگوهای یک کلاغ | با رفیق | یک قلم | همسایه خدا | و ذهن پلک میزند | واقعیت سوسک زده | دل نگاره | پایگاه فرهنگی مذهبی خدام الحسین | یاد افلاکیان | گاه نوشت یک خانم معلم | چراغ | ستار(خرابات) | قافله | التائقون | پروانگی | نشان اهل خدا | بید مجنون | رنــدانه | عاشقانه‌های قلم و کاغذ | دنیای راه راه | جواد آقا | گرا | سرخ تر | به سوی بی نهایت | ای دستهایت آسمانی | ای چشم خُـمارین که کشد سرمه خوابـتــ ... | ذات الکرسی، ستاره ی من | خدا بود و دیگر هیچ نبود | زیر باران | بی تعارف | دلِ گیر | ستاره شب |بزنگاه | عرق سرد | فرقان |

 

 

عتید ...
۰۲ خرداد ۹۲ ، ۱۱:۴۶ ۳۸ نظر