سیاهِ پُربَها!
سه شنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۱، ۰۴:۲۵ ب.ظ
یا هو...
کمد لباسهایم را باز کردم.
ورق میزدم لباسهایم را!
سیاهشان را میخواستم...
همانی که به رنگ عشق است!
و آن شال خادمی تان را که منقّش است بنام نامی علمدار سپاهت...
-------------
خدایا!
میشود کفنم٬ پیراهن سیاهِ عزایِ محبوبِ تو باشد؟؟؟
-------------
+ سالیانیست که مفتخرم به خادمی کوی یار.
و چه لذتی دارد وقتی میهمانش بوسه ی عشق میزند بر پَر شال خادمشان.
پَر این شال می بردم تا آن سوی عشق و مستی...
و در این سالها٬ اعتبار بخشیده است این عاصی را٬ همین شال!
همین شال ساده ی سیاه...
۹۱/۰۸/۲۳
ماتم گرفته شال سیاه عزای من
خوشا به حال دلت. چه عالمی دارد با این شال عزا...