جمعه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۲، ۰۳:۰۴ ق.ظ
یا هو...
سکانس اول - میدان تجریش، بازارچه ی تجریش:
پسرکی ژولیده با تعدادی پاکت در دست، گوشه ای کز کرده بود. فالهایش روی دستش باد کرده بود! رَدِ نگاهش میرسید به انعکاس نور لامپ نمیدانم چند وات بر گوجه سبزهای بسته بندی شده ی سر بازارچه ی تجریش. توت فرنگی ها به پسرک زول زده بودند و زردآلوها آب از دهان خشکیده اش راه انداخته بودند.
شش دانگ حواسم به او بود و دهان نیمه باز و لبهای از عطش ترک برداشته اش که زن سیه جُرده ای برابرم ظاهر شد و گفت: شمع نمی خری؟ جوون؟ نذر موسی بن جعفر!
سکانس دوم - امامزاده صالح(علیه السلام):
امامزاده خیلی شلوغ بود! شهادت حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام) بود و همه آمده بودند برای عرض تسلیت. جمعیت در هم می لولیدند. هربار، مانند آهنربایی آن وسط حیاط مرا جذب خود میکنند!
رفتم پایین مزارش. مثل همیشه لبخند بر لب داشت! شهید رضایی نژاد... هر لحظه نگاه نافذ آرمیتا را تصور میکردم بر این لبخند مسخ کننده...
یکی یکی جلو میرفتم. نامیان گمنام!...
دستانم لمس میکرد سنگهای سیاه پرنور را...
رسیدم به استاد! شهید شهریاری... انگار در ذهنم محمّد نوری میخواند "سفر بخاطر وطن" نادر ابراهیمی را!...
ما برای آنکه ایران / گوهری تابان شود / خون دلها خورده ایم / خون دلها خورده ایم
ما برای آنکه ایران / خانه خوبان شود / رنج دوران برده ایم / رنج دوران برده ایم
-------------------
جناب رئیس جمهور آینده!
همه ی اینها هست و فقط اینها نیست...
طراح: محمود بازار دار
پاسخ:
احسنت به این انتخاب!
جبریل علی ، وحی علی و زبان علیست
قرآن بخوان رسول،که قرآن همان علیست
یا علی...
پاسخ:
سلام بزرگوار
عیدتان عید باد در سایه سار ولایت مولا!...
شعر بسیار زیبایی بود!
تو آسمان مکه ای و ماه تو علی است
تنها دلیل روشنیِ راه تو علی است...
شعر از علی اکبر لطیفیان
در پناه علی...
پاسخ:
سلام جناب
قبول حق!
یک صدای ماندگار و یک اثر ماندگار!
به نکته ی بجایی اشاره فرمودید.
خادم نه رئیس!
علی یار و یاورتون...
پاسخ:
مبعث رسول مهربانی بر شما نیز فرخنده باد!
خیس باران رحمتِ رحمت للعالمین باشید تا همیشه...
پاسخ:
...
پاسخ:
سلام مهربان
بزرگوارید...
یا ایها الذین آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون(صف/2)
ای کسانی که ایمان آوردید چرا میگویید آنچه نمی کنید؟
انشالله خدا رو حی و حاضر و ناظر بر اعمالش ببینه!
قبول حق...
اغراق نکردم اگر بگم خیلی بیادتون بودم نه فقط اونروز بلکه همیشه! گرچه لایق نیستم!...
در پناهش...
پاسخ:
سلام بانو
خوب یادم هست!
دو سه سال پیش بود... اتوبوسهای تجریش... تو پایانه...
اسمش شکیلا بود... 8 ساله!
خودش دستمال می فروخت و برادرش بادبزن... تابستان بود...
زمستان هم می آمد... بعد از مدرسه! از کرج...کار میکرد تا خود شب!...
با همان زبان شیرین کودکانه اش و با همان لبخند همیشه بر لب دردودل میکرد و میگفت: بابام جانبازه و نمیتونه کار کنه... حقوق هم نمیگیره... اصلآ میگه من که برای حقوقش نرفتم بجنگم! آجیم آرزو داره بره دانشگاه انقد دوس داره دکتر بشه اما پولشو که نداریم! میدونی میخوام انقد کار کنم و کار کنم خودم هیچی اما آجی خیلی دوس داره درس بخونه... من کار کنم اما اون درس بخونه!
هنوز نگاه شکیلا، دستان کوچکش، اسکناسهای صدتومانی و دویست تومانی مچاله شده در دستش را خاطرم هست!...
آسمان دلتان آفتابی...
پاسخ:
سلام
چرا ناراحت؟!
پاسخ:
سلام
بله :)
از سایتی ک پیدا کردم پُر بود از این طرحای هنرمندانه ی مربوط ب انتخابات :)
پاسخ:
سلام
تشکرات : )
همون فرش قرمزا کافی بود : ))
نظر دلمون بود :)
برامون خیلی تکراری شده اما تکرار این مکررات خالی از لطف نیست... "سیاست ما عین دیانت ماست"!
خیلی سیاسی نیستم، اما بی تفاوت هم نیستم!
ایرانم و ارزشهایم برایم مقدسند...
از روزی که این خانه را بنا کردم قصدم این بود که سعی کنم در حد وسعم، جهات مختلف رو تو اون بگنجانم و یک بعدی حرکت نکنم!
و البته عتید بدبوست و لاغیر!...
بروی چشم... انشالله اگر توفیق شامل حالمان شود محض خاطر دل شما کمی حال و هوای اینجا را تغییر میدهیم : )
شما سرورید و سالار : )
ارادت داریم در حد لالیگا : ))
پاسخ:
سلام
پیشکش :)
پاسخ:
ببخشید که ناراحتتون کردم :(
کاش...
پاسخ:
انشالله...
پاسخ:
رابین هود : )
پاسخ:
زیبا خوندید : )
پاسخ:
...
پاسخ:
چقدرررر این جمله عاشقانه بود!!!
احسنت!
سلام و تبریک قاصدک...
محتاجم...
پاسخ:
سلام مهاجر
قبول حق...
ایســـــــــــــــــــــــــــتــادن فقــــــــــط کار ماست
بیا دل به دریا بزن...
پاسخ:
؟
پاسخ:
سلام طالب
اعیاد مبارک دلت!
شرمندتونم...
حالتون آسمونی...
پاسخ:
سلام مهربان
بر شما نیز مبارک باشد این ایام فرخنده...
برقرار باشید...
پاسخ:
هنر را که شما دوقبضه کرده اید و بس! : )
زنده باد بر شما...
محتاجم...
شاید کسی سوار کند این پیاده را
وقتش رسیده است که با گریه ریختن
جبران کنید توبه ی از دست داده را
تکریم دیگری است همین امتناع ها
پس شکر میکنیم عطای نداده را
ما در رکوع نافله با آبروتریم
اصلاً نخواستیم تن ایستاده را
خُدّام آستانْ همیشه جلوترند
یا رب نگیر خدمت این خانواده را
مکه شرافتش به حضور محمد است
پس قصد میکنیم فقط مکه زاده را
گر بی علی بناست که این راه طی شود
مگذار پس مقابل ما راه جاده را
ما درب خانه ای به جز این در نمیرویم
ما بی علی کنار پیمبر نمیرویم
خوان کریم خالی و بی نان نمیشود
فقر گدا حریف کریمان نمیشود
گویی نمی برد ز عنایت سعادتی
آنکه اسیر زلف پریشان نمیشود
این چه حکایتی است که اصلاً برای ما
مبعث بدون شاه خراسان نمیشود
از برکت دعای رسول است هیچ جا
در دوستی فاطمه ایران نمیشود
مبعث نتیجه ای ز کرامات حیدر است
هر آنکه بی ولاست مسلمان نمیشود
یکبار یا نبی و دگر بار یا علی
یا مصطفی بدون علی جان نمیشود
چون شرح زندگانی مولاست خواندنیست
ورنه کسی که پیرو قرآن نمیشود
جبریل علی ، وحی علی و زبان علیست
قرآن بخوان رسول،که قرآن همان علیست
مبهوت مانده است تماشای خویش را
روح بلند و جلوه ی والای خویش را
سوگند میخوریم همه تَرک میکنیم
بردارد از بهشت اگر پای خویش را
اصلاً همان زمان چهل سال پیش هم
اثبات کرده بود بلندای خویش را
آنکس امام ماست که در لیلة المبیت
وقتی که رفت داد به او جای خویش را
او ماندنی نبود اگر پُر نکرده بود
با مرتضی و فاطمه دنیای خویش را
از دیدن تجلی خود دست میکشید
میدید تا تجلی زهرای خویش را
یا فاطمه وَ یا که علی جلوه میکند
وقتی نشان دهد قد و بالای خویش را
نور است و در تن سه نفر جلوه کرده است
این نور قبل خلق بشر جلوه کرده است
ای خاک پای توست تمام وجودها
هفت آسمان و خلقت گنبد کبودها
ای کیسه ی همیشه کرامت میان شهر
آقای مهربانی و آقای جودها
آری نماز بی تو به قرآن قبول نیست
ای اولین سلام همه در قعودها
جبریل ما چگونه تورا پا به پا شود
درماندگی کجا و مسیر صعودها
قربان چشم های تو دار و ندارها
قربان خاک پای تو بود و نبودها
شکرخدا قبیله ی توکامل است و بس
کوری چشم عایشه ها،این حسود ها
ما باتوأیم و با همه ی خانواده ات
عالم فدای زندگی صاف و ساده ات
از ما مگیر تاب و تب شور و شین را
حُبِ علی همان شرف نشأتین را
از ما مگیر شوق سفرهای تا نجف
مکه ،مدینه ،سامره و کاظمین را
با حب خانواده ی تو سالهای سال
بخشیده اند آبروی عالمین را
ما نذر کرده ایم که بیرون بیاوریم
از زیر دِین،این جگر زیر دین را
ما قصد کرده ایم به یاری فاطمه
نائل شویم کرب و بلای حسین را
بوسه مزن کنار تمنای دخترت
زیر گلوی کوچک این نور عین را
وای از دمی که زینب کبری رسیده بود
وقتی رسیده بود که حنجر بریده بود