سه شنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۲، ۰۲:۱۸ ق.ظ
یا هو...
از همان ظهری که درب شیشه ای مؤسسه باز شد و کارت زدم، تا عبور از جلوی اتاق کارت که مثل همیشه ژستی تکراری بخود گرفته بودی و گوشی بدست، هدف نگاهت نامعلوم بود و مشغول راه انداختن کار خلق الله بودی... از همان ساعتی که آمدی و سرکی در کلاسم کشیدی و مثل همیشه لبخندی نثارم کردی و توی نگاهت یه عالمه دلتنگی یار بود و یه عالمه اضطراب و یه عالمه حرف ناگفته... از همان لحظه که توی دفتر، دیگر این دل بیچاره طاقت نیاورد و بی خیال همه ی نگاههای پرسشگر یکهو خودش را آنچنان توی بغلت جا کرد و سر روی شانه هایت گذاشت که انگار هیچکس را یارای جدا کردن ما از هم نبود و من هی اشک میریختم و تو هی مثل همیشه قربان صدقه ام میرفتی و آرام توی گوشم نجوا میکردی... از همان خلوت دو نفره مان و همان غروب و نماز شانه به شانه مان... از همان بعد از نماز که رو به عکس شش گوشه نشسته بودیم و چشمهایم را به چشمانت گره زده بودم و دستانم را به دستانت و مدام یادآوری میکردم که فلان چیز یادت نرود و مراقب دوست من باشی و از این حرفها... از توی تاکسی تا سر کوچه مان که پیاده ام کردی و باز مثل همیشه خیالت راحت شد از رسیدنم به خانه... از همان پنجشنبه شبی که آمدی و هی زبان میریختی... از همان خواب نه رویای شیرین تا به حالایی که یک روز و یک شب است که بی خبرم از حالت، مدام توی دلم زمزمه میکنم که: بی انصاف! تو که تک خور نبودی؟!
رفت. نه بردنش! دل من را هم برد...
میگفت: میشه دعا کنی پاهای من هم توی مسیر پیاده ی نجف تا کربلا تاوله بزنه؟!
نکند سهم من از ضریح جدیدت فقط خواب است و رویا؟...
-------------------------
+ دلم تکرار میخواهد!
تکرار بعضی روزها...
پاسخ:
سلام
احلی من عسل است!
پاسخ:
سلام دوست عزیز
همین حالا آرزویی در دل کردم!
بلند بگویم؟
روزی باشد که شما باشید و شش گوشه ای...
ه م ی ن
پاسخ:
به خاک کرب و بلایت خضوع باید کرد
به سوی مأذنه ی تو رکـوع باید کرد!
مرا ببر به حرم تا نرفته ام از دست
علاج واقعه پیش از وقوع باید کرد!
مرا ببر... مرا ببر... مرا ببر...
علیکم سلام
خدا کند که بالی دهند برای پرواز... برای اوج...
بین الحرمین نصیب چشم و دل عاشقان...
پاسخ:
سلام مهربان
دعایم کنید...
من به دعای خوبان خدا ایمان دارم!
امیدوارم چشمان همیشه عاشق و منتظرتان منور شود به صحن و سرای اباعبدالله به همین زودی، طوریکه تصورش هم برایتان ممکن نباشد!!!
آمین...
پاسخ:
سرچی زدم و شعر کاملش را خواندم. شعری بود از محسن رضوانی. بسیار لذت بردم!
دوستانم هم بخوانند و مست شوند:
مخواه شاکله ی این غزل، قوی باشد
از ابتدا غرض این بود مثنوی باشد
ببخش اگر کمی از حیث وزن کم دارد
نشد شبیه غزل های منزوی باشد
نه مثل نغمهی حافظ، نه چون کلام کلیم
قرار نیست که این نفخه عیسوی باشد
به پای خمسهی من هیچ پنجهای نرسد
اگر چه نظم نظامی گنجوی باشد
زمام شمس – علی ما نُقِل – به دست شده است
چه جای صحبتی از عشق مولوی باشد
غلام محتشم و خاک پای حِمیری ام
و هر که شاعر دربار مهدوی باشد
زیارت حرمت از سرم زیاد؛ قبول
مرا فقط برسان مرز خسروی باشد
بی نهایت ممنونم از این حسن انتخاب!
پاسخ:
زیارت دلت قبول مه جبین!
دعا میکنم که راهی ات کنند...
پاسخ:
سلام بانو
شما هم خوب میدانید که چقدر دوست میدارم این قطعه را!
اصلآ حسین جنس غمش فرق میکند...
هزاران بار ممنونم!
پاسخ:
ان شاءالله با دوستان!
پاسخ:
سلام بزرگوار
عزاداریهاتون قبول درگاه حق!
براستی که ساعات خوب زندگی ام در حرم گذشت...
پاسخ:
آرزومند نگاری به نگاری برسد...
پاسخ:
سلام محب
میدانید؟
باید رفت... باید دید... باید بود... و اربعینش محشریست!...
این روزها دلم بهانه دارد... بهانه ی همان اربعینی که خاطره شد...
ان شاءالله روزی همه ی عاشقانش...
و از صمیم دل برای شما آرزو میکنم بین الحرمین اوجتان دهد تا او...
بر شما هم تسلیت باد و تعزیت!
پاسخ:
...
پاسخ:
سرم هوای تــــــــــــــو دارد دلم هوای ضریح
چه می شود که سری گوشه ی حرم بزنم?
پاسخ:
بیا و با نفس روشنت به مرده دلان
بباوران که مسیحای دیگری هم هست...
پاسخ:
آمین...
پاسخ:
سلام گرامی
زنده باد بر شما!
این کامنت دبل لایک دارد!
بی قرار و بی دل که شدیم قرار دلمان میشود...
بر شما هم تسلیت باد!
حرکتتان بسویش امن و همراه با سفینه النجاة...
پاسخ:
سلام بانو
دهنی بسته و توفیق فغانم دادند
یک فلک ناله و یک حلقه دهانم دادند
جوهر درد ، متاعی است که هر جایی نیست
از چنین جنس ، در این کوچه دکانم دادند
خواندن بعضی کامنتها باعث میشه قطره ای از گوشه ی چشم سرازیر بشه...
ان شاءالله در کنار شما...
پاسخ:
باشد حسیـن کرب و بلا مال خوب ها...
از حال دلتان باخبرم!
پاسخ:
خوشا به حال خیالی که در حرم مانده
و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد
به یاد چایی شیرین کربلایی ها
لبم حلاوت "احلی من العسل" دارد
پاسخ:
سلام
ان شاءالله...
پاسخ:
پروانگی هایتان را خواندم.
یاد این جمله ی شهید چمران افتادم:
از خدا پروا کنید تا پر، وا کنید!
پرهایت فقط بسوی او...
پاسخ:
بچه ها چشمشان به دستان مادر است!...
روضه خوان راست میگفت!
پاسخ:
سلام مسافرم، مسافر کرب و بلا
زیارت قبول!
عطر حسینی آوردید و پاشیدید در این خانه...
چوبکاری میفرمایید؟؟؟ وظیفه ی بنده ی حقیر بود خدمت برسم برای پابوسی زائر خامس آل عبا.
خدا به داد دلت برسد!
البته اگر دلی برایت مانده باشد!!!
دلتنگی یار قشنگ است! خیلی هم قشنگ است!
مستدام باشد این حالها...
خدمت میرسم ان شاءالله...
پاسخ:
سلام و رحمت خدا...
عشق بازیهاتان در این دو ماه مقبول دل مادر سادات!
بنده هم عرض تسلیت دارم و التماس دعا از جنابتان...
برقرار باشید...
پاسخ:
سلام و عرض تسلیت!
جای تعجب ندارد که هرگاه نامی، تصویری از بهشت از خاطر بگذرد یاد آنانی کنم که محبوبند پیش حضرتش!
و البته اینکه بیادم هستید یقینآ از لطف شماست و خوبیهای بی حدتان!
حقیقتآ این روزها جور دیگری یادتان هستم!!!
تقدیمتان:
پاسخ:
و علیکم سلام
قبول حق!
محتاجم...
دلم تکرار میخاهد
در این مسیر تاول پا مزه دارد