سه شنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۱، ۰۳:۰۵ ق.ظ
یا هو...
مثِ هر روز رفتم یاهو و چک کردن پی ام ها.
مثِ همیشه٬ یه لینک.
کار همیشگی شه. سرش توی کتابه و همه رو هم ترغیب میکنه به خوندن.
اما نه هر کتابی و نه هر خوندنی ای!
سلام کردم و داشتم مراسمات تشکّر و از این حرفا رو بجا میاوردم که جواب داد:
و علیکم سلام.
دقایقی رو با هم گپ و گفت داشتیم.
در مورد کار خوبِ "دیر و دور" گفت و اینکه ما دغدغه نویس کم داریم. که ادبی نویسامون الا ماشاللهَ ن.
که نکنه با بازی کردن با چار تا کلمه خدای ناکرده٬ وقت خیلیا رو بگیریم و مدیونشون بشیم و همینها بشه وزر و وبالِ ما.
راستم میگفت!
آره٬ ما سیّد محمّد رضی زاده هامون کمند. خیلی هم کمند. شاید بتعداد انگشتان دست و شاید هم کمتر!
کم داریم هنرمندایی مثِ میثم محمّد حسنی که درد جامعه رو به تصویر بکشن. یا کمند "دوئل" ها٬ یا خیلی مهجور!
درسته هر آدمی نیاز داره گاهی دلی هم بنویسه٬ مثِ خود بنده که بیشتر رو این تیپ نوشتن زوم کردم. اما باید لنز دوربینم رو کمی بچرخونم و یک قدم هم شده پا فراتر از اونچه هستم بذارم. چقدر جای دردها و دغدغه ها خالیه تو نوشته هام!
اصلآ نگارنده ی محترم این بلاگ دغدغه ای ندارد جز خورد و خوراک!
کمی تأمل و درنگ واجبه و لازم!
که بقول مادربزرگش کار خیر هنوز هم ثواب داره!!!
-------------
پ.ن: این پست با حالتی غضب آلود نگاشته شد!
خیلی درد داره بنویسی و از نوشته ت کپی هم نگیری تا کلیک میکنی برای تأیید٬ بلاگفای محترم بهت اخطار میده:
"امکان درج چنین پستی به دلیل وجود اسکریپ یا لینک غیرمجاز وجود ندارد"
عه!!! و پَر...
هه... به همین راحتی!!!
نه که برای پریدن مطالبِ بدونِ بَک آپ ناراحت بشما نه!
اون عبارت لینک غیرمجازشون حرصمو درآورد. یعنی خصومت تا این حد؟! (آیکون از تعجّب شاخ درآوردن)
البته طبیعی بود. چون چند شب پیش تو بلاگِ یکی از دوستان مطلبی رو دیدم مبنی بر اینکه لینک آقای رضی زاده یهو٬ الکی الکی٬ همینطوری پاک شده و اصلآ هم امکان لینک مجدد وجود نداره!!!
مسخره س نه؟؟؟
پاسخ:
سپاس از محبتی که لایقش نیستم!
زنده باد بر شما...
پاسخ:
سلام
دقیقا!
مهره های سازنده این جامعه من و تو هاست!
که بیشترشان باید
ذهنشان را شست و شو کنند از افکار و اندیشه های غلط و متعصبانه!
اما واقعا اون
عکس خیلی حرف داشت برای گفتن!
تلنگر بود!
سپاس...
پاسخ:
ماشالله ب اینهمه تعدد بلاگ!
خوش اومدین :)
پاسخ:
نه!
اصلا عجیب نیست رفیق.
تا پشیمان نشدیم بیا کاری کنیم!...
پاسخ:
خدا حفظشون کنه و خدا ب داد سر مبارک چکشی نوه ی عزیزش برسه
:)
آفرین!
تکبیر...
اینو خوب اومدی!!!
خیلی خوشم اومد...
ما هستیم
چون ما نیستیم!!!!!
اما ی چیز دیگه. خیلیا رو میشناسم با همین ادبیات قشنگشون،
با همین قلم قویشون انگشت میذارن رو دردای جامعه و حرفای ناگفته. تلنگر میزنن. ینی
باید قلم قویتو هدر ندی. تو راهش خرج کنی. مث خیلی از دوستای همین
حوالی.
انشالله...
عرض تسلیت بمناسبت شهادت سه ساله ی حسین(ع)
شرمنده
کردی بابت لینک خط خطی اخیر این حقیر
پاسخ:
اگه دغدغه م فقط مالِ خودم باشه ک بدرد جرز دیوار هم نمیخورم!!!
منم غیر دلی
نوشتن رو نمی فهمم دوست عزیز. و یقین دارم اگه حرفام بر اساس چرتکه و دو دوتا
چارتای دنیایی باشه و فلسفه و منطق و ... تو گوش احدی نخواهد رفت و آب در هاون
کوبیدنه. من اگه بخام راه برم نه افلاطون میتونه دستمو بگیره ببره نه ارسطو. ی عاشق
باید دستمو بگیره، ی عاشق!!!
هنری ک ب دل میشینه حدیث نفس نیست و کار دله.
"هر آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند"
همینه ک هنوز هر وقت گوهرهای ناب
حاجاقا دولابی علیه رحمه، این فرزانه ی بی تکلف رو میشنوی با دلت بازی میکنه. چون
هنرمند بود و هنر سخنوری در عین سادگی رو میدونست. همینه ک هنوز وقتی صدای مرحوم
موذن زاده و آقاتی رو از ماذنه ها میشنوی دلت پر میکشه برای خدا. همینه که تا قیام
قیامت هم آثار اساتید بزرگی چون فرشچیان و امیرخانی(ک خدا طول عمر بهشون بده) بر
تارک دنیا میدرخشه. همینه ک کلهر و بهزاد هفت کفن پوسوندن زیر خروارها خاک اما
نامشون هنوز زنده است!
و اگر حدیث نفس بود مطمئنا خود مولا علی قسمتی از زندگیش
رو صرف هنر نمیکرد و هیچ توصیه ای هم براش نداشت.
اما باید یادم باشه ک باید
خالی شم از خودی مث نی! ک از من صدای او بلند شه!!!
اما هنر باید هنر باشه. باید
تو رو برسونه ب "معبود"ت نه اینکه "خود"ت رو روز بروز مقابلت یله تر کنه. باید از
هنرت مایه بذاری، از دلت مایه بذاری. اتفاقا باید هنرمند باشی تا بتونی تیرتو ب هدف
بزنی! عقیده م اینه ک باید دلمو، هنرمو بذارم جلو و در نهایت زیرکی اون ته تهش
برسونمش ب هدفم. لب کلام، باید هنر خوب و هدفدار حرف زدن رو یاد بگیریم.
آره
راست میگی دغدغه تزریق شدنی نیست باید خودتو تو جریانش قرار بدی تا بشه.
باید
بری تابرسی. هم برسی و هم اینکه برسی و کال نمونی!...
پاسخ:
یحتمل!
ایول هم داره :)
واقعآ حرکت خوبی بود.
پاسخ:
سلام
همینجا رسما اعلام
میکنم حقیقتآ یکی از اونایی ک نوشته هاش همیشه برام تلنگره شمایید!
قلمتان
سبز...
بک هم زدم اما
خبری نبود ک نبود :(
حال گیری بلاگفایی ک چ عرض کنم خصومت بلاگفایی!!!
بهله
الکی الکی :)
میلاد باب الحوائج گلباران!
به همان نیت :)
پاسخ:
من شرمندتونم.
کاش توضیح بدید.
پاسخ:
شما بفرمایید.
چرا دعوا بشه دوست عزیز؟؟؟
ایراد از آی کیوی جلبک بسته ی
ماست
البته اگه اشتباه نکنم
همین الان اولین باری بود ک کامنت گذاشتم اما چشم میگذاریم :)
پاسخ:
سلام
خواهش میکنم...
پاسخ:
واقعا اینطور فک میکنید؟
تو درست کردن "من" ک شکی نیست اما قبول ندارم اثر ی
هنرمند منیت صرفه!
من میگم میشه راحت گف اکثرشون اما درست نیست بگیم
همشون!
نه تا صب وخ دارم بالاخره اتو میکنم.
پاسخ:
چ خشن!
پاسخ:
سلام
خدا رحمتشون کنه جواهری بودند این عارف دلسوخته!
و نورشون هیچوقت خاموش
نخواهد شد.
پاسخ:
گذر عمر ببین!
یلدای دگری در راه است...
شادیهاتان یلدایی...
پاسخ:
سلام
چقدر دلم هوای حرم جدتان را کرده بانو...
پاسخ:
اوه اوه شما ک آتیشت تندتر از منه انگار!
:)
پاسخ:
سلام
و مبارک دل پاک شما نیز!
سپاس از این زیبا یادگاری
که به ارمغان آوردید!
عطر این گل خوشبو مست میکند...
اللهم صلِّ علی محمد
و آل محمد و عجل فرجهم
پاسخ:
سلام
به به... به به...
یک دوست مشترک!
به داشتن goddess افتخار میکنم.
البته ناگفته نماند لایق دوستی با ایشان نیستم، اینرا خودم خوب میدانم!
بهرحال
منور فرمودید...
نکته بجایی بود:
"بیان کردن دغدغه هم کفایت نمیکنه و حتی
المقدور باید راه کار هم داد."
و میتونه این اتفاق با همفکری دوستان دلسوز
بیفته.
و همینکه گوشه ای از ذهن ما رو درگیر خودش کنه و کمی عمیقتر بهر موضوعی
نگاه کنیم، پیش برنده است. کم کم راه برامون باز میشه!
از حضورتون
سپاسگزارم.
دوای همه دردهایتان پناه دلتان!
پاسخ:
اینم حرف قشنگی بود مهاجر!
"ما دغدغه کم داریم"!!!
جوونی که شما باشی این
وصله ها بهتون نمی چسبه :)
میدونی بنظرم نباید از بیرون نگاه کنیم. دیدمون رو
باید عوض کنیم!
خداروشکر که یکی ب فکر فرو رفت. باعث بسی سعادت :)
در مورد
جمله پایانیتون: انشالله...
یا علی...
پاسخ:
سلام
عجب!!!
البته از بلاگفا بعید نیست :)
بزرگید و بزرگوار. و همیشه
لطفتان شامل حال این حقیر!
کم سعادتیم جناب ابدام...
پاسخ:
نباید داشته باشه! وقتی شعار میده: بلاگفا یک ابزار قدرتمند برای ساخت و مدیریت
وبلاگ است(ی عالمه علامت تعجب)
درد که خیلی زیاده اما گفتن درد خیلی کم
شده.
نمیدونم انگار حس نداریم!
که درد رو احساس کنیم...
آرامش نصیبت
رفیق...
پاسخ:
سلام بر همه حتا تو! :)
آی گفتی کلیک!
هعییییییی...
رنگ ماوس م پریده :(
خدا نکنه که حضورتون در وبلاگ ما کمرنگ و گرمی وجودتون سرد بشه...
منتظر حضور و گرمیتون همیشه در وبلاگمون هستیم
آهای عاشق خدا یادت نره...
با آرزوی فرج..
وبلاگ خوبی دارید-موفق باشید.