جمعه, ۲۴ آذر ۱۳۹۱، ۰۷:۴۰ ب.ظ
یا هو...
به تو که میرسم٬
خَتایی ها رنگ می بازند.
قوس های اسلیمی ام می لرزند.
و از همه بدتر!
هر چه طلا میزنم٬ که رنگی بگیرد و لعابی و قیمتی٬
عیارش میرود به پای قامتِ تو!
و همه چیز٬ هیچ می شود در مقابل ساحتِ تو...
باز هم "گِره ها" به دادم میرسند٬
و "تو" می شوی مرکز ِ پرگار ِ شمسه ی دلم!...
گویند که جز هیچ کسان را نخرد یــــــار
من هیچ کسم کاش خریدار منستی*
-------------
پ.ن: محض ِ ریا کمی از اصطلاحات تخصّصی استفاده نمودیم٬ امید که بزرگواران ببخشایند :)
بعد از پ.ن: اونایی که هنرمندن٬ حتا اونایی ک خبردار شدیم دوستشون امروز اومدن کمکشون برای انجام پروژه هایی ک نهایتا ب اسم خودشون تموم میشه(!)
(+)دستی برسانید!
لطفن!...
راستی!
* شعر از سنایی غزنوی
پاسخ:
سلام
اوهوم :)
خیلی ب دل میشینه!
میان عاشق و معشوق هیچ حائل
نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
امان و فغان از این "من" و این
حجابها...
دیوار ک چ عرض کنم!
بفرمایید بتن آرمه!
پاسخ:
خوشا آنروزی که این "من" میشود "تو"!
که "تو" دور "خودت" میگردی...
پاسخ:
سلام
انشالله...
ما همه فانی و بقا بس تراست
ملک تعالی و تقدس
تراست
"نظامی"
فقر را که به شهود بنشینی عبد می شوی.
عبد که شدی،
میشوی خلیفه الله!
«العُبودیّةُ جوهرةٌ کُنهُها الرّبوبیّة ».
پاسخ:
علک سلام
خنده چرا کولی؟!
بذار بهش بگم. برات ی وخ میگیرم :)
البت الان
خودش میاد میخونه. مث همون موقه ک تا نوشته مو تایید کردم، اس داد ک بتو نمیشه رازی
رو گفت و از این حرفا و منم گفتم خوبه با من بری دزدی!
ببین دارم بهت میگما خیلی
پولکیه ها، اصن روش حساب نکن لفطن!
شوما فلن علی الحساب یکیو پیدا کن بیاد
اتاقتو از اون وعض اسفناک نجات بده دختر جان! :)
پاسخ:
ایکاش ی ذره آیکون گریه و جیغ و داد و هوار و از این حرفا میذاشتی شاید دلش ب رحم
میومد.
حالا چقد میدی اتاقتو تمیز کنم؟ :)
پاسخ:
نخ دلتان به دستانش، ببرد شما را بهر جا که یار خواهد...
پاسخ:
خسی شو که به میقات آمده نه کسی باش که به میعاد آمده!
"دکتر شریعتی"
ما
که ایم اندر جهان پیچ پیچ
چون الف او خود چه دارد هیچ هیچ
"مولانا"
پاسخ:
سلام مهاجر
نه بابا!
شما اشتباه حدس زدی! پس سوختی :)
چی رو متوجه
نشدی؟
اینکه دوست جان ما تنبل تشریف دارن یا اون قضیه ی دستی برسانید رو
میگی؟
اگه دوست شریف بنده رو می فرمایید فقط دعاش کنید.
و اگه در مورد اون
قضیه یاری هست لینکشوگذاشتم ک!!!
پاسخ:
شما فقط شکسته نفسی بلدی انار جان!
قربون اون دل پاک و مهربونت...
یا علی...
پاسخ:
:))
گل گفتی همشهری
پاسخ:
سلام
زنده باد بر شما...
پاسخ:
عه!
جدآ؟؟؟
سلام دوستم :)
پاسخ:
سلام
فراموش کردند چون "قالوا بلی" را از یاد بردند.
آری!
لیلی که او
باشد فرهاد هم دلش میخواهد مجنون باشد!
پاسخ:
بزرگوارید...
و سلام بر اربابش حسین و دیگر یاران حسین!
پاسخ:
قلمت را بزنی در مرکب و صریرش خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد!
راست
میگوید...
رفیقت را میگویم...
هنر دوست داشتن است...
دوست
داشتنش...!!!
چقدر دلم هوای قلمم را کرده!!!...
پاسخ:
سلام دوست عزیز
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت
وه از آن مست
که با مردم هشیار چه کرد
--------------
این بیت از شعر حضرت حافظ رو خیلی
می پسندم:
آن که پرنقش زد این دایره مینایی
کس ندانست که در گردش
پرگار چه کرد
پاسخ:
سلام بزرگوار
همیشه تمثیلهای زیبا و دلنشین!...
همیشه شنیدنیهای
قشنگ!...
احسنت!
انشالله...
پاسخ:
تو...
پاسخ:
من کجا و او کجا...
خیلی این جمله و پارادوکس نهفته در درونش رو دوست دارم:
چــــو از او گشـتی، همـــــه چیــــز از تـــو گشتـــــ !
امان از "من" که دیوار می شود بین ما!
امیدوارم برسید به اونجا که: میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست!
در پناه حق...